سطلِ رنگِ بى قلم
بوم بى پايه بى جنم
مرد محله ى بى محلا لنگ اشكِ
ازونايى كه ميزنن
جيب خالى رو پيرهنم با
قلبى كه زير بوده ميگن هر بار
جاى جنس فروشنده رو ميخرن ها
تو حصر كل شخصيتم
هرچى گيره يچى ديگه اس
پروانه تعطيلاتو توى پيله اس
اسارت هست ولى چرته حيله اس
خون بى خرد مفته و حق شيشه اس
فك سالم زيرِ منت گارد
مخاى توخالى به قيمت باد
بندا بنده به همت پات و
خوبه بيدارى اما ثروتِ خواب
باك پر خووون رسالت مقصد
لنگ عابر و ارادت نقشس
چراغ ميدم و دست تكون ميدن
خر ميشم ميشه سرِ كرايش بحثم
سفرشون كوچيك نزديكن بهم
خوش نبودن و ترسيدن بگن
بچه فال ميخوند بابا حافظ بود
خودشو تو خودش زخمى جمع ميكرد
بم بگو چيشده دستگيرت
از نقشت بگو بگو از ديدت
كفشت هنو ميخنده بلند
يا زمان سفت گرفته از زنجيرت
بم بگو چيشده دستگيرت
از نقشت بگو بگو از ديدت
كفشت هنو ميخنده بلند
يا زمان سفت گرفته از زنجيرت
حال خوب نديدنِ فقرِ كف شهر
نشه واست كله صبح شه ده شب
نامه هاى غمگين كوله پشتى رو كول پستچى زهره
تلخ طعم تمبر
پيرمرده پشت جعبه رو ببين همونه كه ريه هاتو دزديده
بچه ى كار چرك چهارراه عشقُ نديد و دست عشقت رز ميده
تنها كسيه كه درست ديده
ديدن واسش هر چيزي جز ديده
چراغ قرمز ، شلوغى پول ميده بش
ولى جونشو از رُس چيده
رهااا عين بچگيا
فوت كردن تفاله تو نعلبكيا
همين تنى كه سرده نياز نى بهش
كل تاريخ جعبه سياس
موندنى رفته رفتنى نرفته
از تخم در نيومده جلدِ ايناس
توى عصرى كه شستن مده
شايد لالمونى ترسناكه نعره زيباس
بى اهميت بدون فكر
يه سرزمين ديگه بدون شكل
بدون بند يه روح بكر
آزاد ، راه برى بدون متر
متن آهنگ
حق شیشه
ازعلی پاکزاد
سطلِ رنگِ بى قلم
بوم بى پايه بى جنم
مرد محله ى بى محلا لنگ اشكِ
ازونايى كه ميزنن
جيب خالى رو پيرهنم با
قلبى كه زير بوده ميگن هر بار
جاى جنس فروشنده رو ميخرن ها
تو حصر كل شخصيتم
هرچى گيره يچى ديگه اس
پروانه تعطيلاتو توى پيله اس
اسارت هست ولى چرته حيله اس
خون بى خرد مفته و حق شيشه اس
فك سالم زيرِ منت گارد
مخاى توخالى به قيمت باد
بندا بنده به همت پات و
خوبه بيدارى اما ثروتِ خواب
باك پر خووون رسالت مقصد
لنگ عابر و ارادت نقشس
چراغ ميدم و دست تكون ميدن
خر ميشم ميشه سرِ كرايش بحثم
سفرشون كوچيك نزديكن بهم
خوش نبودن و ترسيدن بگن
بچه فال ميخوند بابا حافظ بود
خودشو تو خودش زخمى جمع ميكرد
بم بگو چيشده دستگيرت
از نقشت بگو بگو از ديدت
كفشت هنو ميخنده بلند
يا زمان سفت گرفته از زنجيرت
بم بگو چيشده دستگيرت
از نقشت بگو بگو از ديدت
كفشت هنو ميخنده بلند
يا زمان سفت گرفته از زنجيرت
حال خوب نديدنِ فقرِ كف شهر
نشه واست كله صبح شه ده شب
نامه هاى غمگين كوله پشتى رو كول پستچى زهره
تلخ طعم تمبر
پيرمرده پشت جعبه رو ببين همونه كه ريه هاتو دزديده
بچه ى كار چرك چهارراه عشقُ نديد و دست عشقت رز ميده
تنها كسيه كه درست ديده
ديدن واسش هر چيزي جز ديده
چراغ قرمز ، شلوغى پول ميده بش
ولى جونشو از رُس چيده
رهااا عين بچگيا
فوت كردن تفاله تو نعلبكيا
همين تنى كه سرده نياز نى بهش
كل تاريخ جعبه سياس
موندنى رفته رفتنى نرفته
از تخم در نيومده جلدِ ايناس
توى عصرى كه شستن مده
شايد لالمونى ترسناكه نعره زيباس
بى اهميت بدون فكر
يه سرزمين ديگه بدون شكل
بدون بند يه روح بكر
آزاد ، راه برى بدون متر
حالا خودمونيم
چيشد دستگيرت
بم بگو