انقدر لالم که هرج و مرج ذهنم
خون میشه تو دل و هی اشک میشه تو چشم
لابهلای خندههای مصنوعی و بیعشق
پُر میشم از تنهایی با زمزمهی این ذکر
که چرا باید این زندگی رو تحمل کرد
وختی یکنواختی هست دیگه چرا تحول پس
چرا هنوزم با زندگی دست و پنجه نرم
میکنیم وختی که میده بهمون حالت تهوع دست
ازین هرزگی
حیف
درگیر هیچ و پوچیم با طعم زندگی
فقط نفس میکشیم و خوشحال ازینکه زندهایم
همهچی تموم ولی تازه شروع قصهایم
آره
شروع شب شوم و سرد و سیاه پُر از سایه
صدای صافِ سردِ خاص و خوب و پُرکنایه
تلفیق خوبی بین درد و رنج و مشکلاتن
با این حال جوش خوردم با این ترکیب فوقالعاده
فوقالعاده تویی
نه من که از توام نه
نه من که به نحوی فراریام از خودم
فقط منتظر یه تلنگرم تا برگردم به خودم
فقط دردِ همهش دورم
همهش غرق توهمم
میدونم ازین درد چیزی کم نمیشه
با اینکه میگذره ولی چیزی حل نمیشه نه
هی بدتر هی بدتر هی بدتر
پس حقه که حتی خوبی هم رو تنم با تیزی حک نمیشه
حالا تو بگو بهم که
اگه این زندان نبود
از دست این آزادی به کجا پناه میبردیم
اگه این بخت سیاه ما سُرمهی قرص ماهِ شب چلّه و دراز نبود
چیا باس میکردیم
هرروز میخندیم
با لبی که کاربرد اصلیش بوسیدن نیست
چایی مینوشید و قلب استکان میلرزید
میدونم میفهمی
وسط خنده شدن ، گریه بغل کردن رو
طعم سیگار تو این مسئله حل کردن رو
وسط گریه شدن ، خنده فراموش کردن
خندهی تلختر از گریه غمانگیز تر رو
میدونم میفهمی آره
میدونم میفهمی...
متن آهنگ
هرجو مرج
ازbarva
انقدر لالم که هرج و مرج ذهنم
خون میشه تو دل و هی اشک میشه تو چشم
لابهلای خندههای مصنوعی و بیعشق
پُر میشم از تنهایی با زمزمهی این ذکر
که چرا باید این زندگی رو تحمل کرد
وختی یکنواختی هست دیگه چرا تحول پس
چرا هنوزم با زندگی دست و پنجه نرم
میکنیم وختی که میده بهمون حالت تهوع دست
ازین هرزگی
حیف
درگیر هیچ و پوچیم با طعم زندگی
فقط نفس میکشیم و خوشحال ازینکه زندهایم
همهچی تموم ولی تازه شروع قصهایم
آره
شروع شب شوم و سرد و سیاه پُر از سایه
صدای صافِ سردِ خاص و خوب و پُرکنایه
تلفیق خوبی بین درد و رنج و مشکلاتن
با این حال جوش خوردم با این ترکیب فوقالعاده
فوقالعاده تویی
نه من که از توام نه
نه من که به نحوی فراریام از خودم
فقط منتظر یه تلنگرم تا برگردم به خودم
فقط دردِ همهش دورم
همهش غرق توهمم
میدونم ازین درد چیزی کم نمیشه
با اینکه میگذره ولی چیزی حل نمیشه نه
هی بدتر هی بدتر هی بدتر
پس حقه که حتی خوبی هم رو تنم با تیزی حک نمیشه
حالا تو بگو بهم که
اگه این زندان نبود
از دست این آزادی به کجا پناه میبردیم
اگه این بخت سیاه ما سُرمهی قرص ماهِ شب چلّه و دراز نبود
چیا باس میکردیم
هرروز میخندیم
با لبی که کاربرد اصلیش بوسیدن نیست
چایی مینوشید و قلب استکان میلرزید
میدونم میفهمی
وسط خنده شدن ، گریه بغل کردن رو
طعم سیگار تو این مسئله حل کردن رو
وسط گریه شدن ، خنده فراموش کردن
خندهی تلختر از گریه غمانگیز تر رو
میدونم میفهمی آره
میدونم میفهمی...